خورشید را به دریا بریز ماه را نیز
ستاره های ریز با تو می شود زیست
روزی روزگاری مردی تصمیم گرفت به دنبال خدا بگردد، به گلستان رفت، به جمع یاران رفت، به صحرا رفت، به.....
از گشتن خسته شد، فریاد زد خدایا کجایی؟ خدا فرمود من اینجام تو کجایی؟
چرا مردم قفس را آفریدند چرا پروانه را از شاخه چیدند
چرا پرواز ها را پر شکستند چرا آواز ها را سر بریدند
پس از کشف قفس پرواز پژمرد سرودن در دل بلبل گره خورد
خدا پر داد تا پرواز باشد،گلویی داد تا آواز باشد،خدا می خواست باغ آسمانها به روی ما همیشه باز باشد
خدا بال و پر و پروازشان داد ، ولی مردم درون خود خزیدند،خدا هفت آسمان باز را ساخت ، ولی مردم قفس را آفریدند.
رفیق...!!!!!
در شکـــــــــست ها
کنــــــارم باش
در پیروزی ها
همـــــه هستند...
گلی از شاخه اگر می چینیم برگ برگش نکنیم
و به بادش ندهیم
لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم
و شبی چند از آن ر ا هی بخوانیم و ببوسیم و معطر بشویم
شاید از باغچه ی کوچک اندیشه مان گل روید...
این دسته گل تقدیم به ....هر کی که می خواد.
کی یادش می ره؟
از ماست که بر ماست جور دگر نیست
تو این روزا اگه یه دانشجو دیدین نشسته لب پنجره به افق نگاه می کنه بعد یه نگاه به گوشیش میندازه ...
دوباره به افق یه نگاه به گوشیش.....
.
.
.
بدونین داره معدلشو حساب می کنه ببینه مشروط میشه یا نه!!!!!!!!!!
یادتونه؟؟؟
یادتون میاد تو دوران ابتدایی وقتی از امتحان بر می گشتیم ازمون می پرسیدن امتحانو چطور دادی داد می زدیم :
بیســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت!!!!!!!!!!
به یاد اون روزا یه دقیقه سکوت...
.: Weblog Themes By Pichak :.